رضا حسین بر
بلوچ ها و کرد ها فرهنگ های مبارزه و استقامت درخشانی دارند که پس از فشار های شدید فرصت جاری شدن پیدا میکنند. هر قدر فشار بر آن ها بیشتر باشد، قدرت مبارزه و ایستادگی آن ها بیشتر میگردد. وقتی فشار از حد خارج بشود، روحیه مقاومت تبدیل به فرهنگ حمله میشود. اکنون دارد آن زمان فرا می رسد مخصوصا که دریای مردم ایران نیز به مرحله خروشانی خود رسیده است.
سی سال مردم ایران با تحمل شگفت آوری فشار ها و سرکوب های جمهوری اسلامی را از سر گذراندند و امید شان این بود که شاید انسانییت، ایرانیت، اسلامیت، حقوق بشر، سازمان ملل، و یا حتی کشور های بزرگ به کمک شان بیایند؛ اما هیچ چیزی جلو رژیم را نگرفت. در این زمان مردم صبر کردند تا جمهوری اسلامی حقانیت، مشروعیت، محبوبیت، اعتبار، ابرو و احترام خود را بطور کامل از دست داد. اما یک چیز مانده بود که میبایست ثابت میشد و آن هم، آسیب پذیری و شکست پذیری نظام بود.
عملیات نظامی در بلوچستان ثابت کرد که نظام هم آسیب پذیر است و هم شکست پذیر؛ زیرا که برخورد های نظامیی که در شهر ها، جاده ها، کوه ها و حتی در دل پاد گان ها پیش آمده بود به مردم نشان داد که رژیم یک پلنگ پنبه ای بیش نیست و فقط از طریق تبلیغات اغراق امیز توانسته خود را قوی و شکست نا پذیر جلوه دهد. تظاهرات مردم ایران، بعد از انتخابات، این واقعیت را ثابت نمود.
جمهوری اسلامی به خوبی میداند که مناطق مبارزه و مقاومت کجا ست و به همین دلیل، بلوچ ها و کرد ها را به اتهامات واهی دستگیر، شکنجه و عدام میکند تا آن ها را بترساند، غافل از این که هر چه از آن ها بیشتر بکشد، آن ها به همان میزان جری تر میشوند و بر میزان مبارزات خود می افزایند.
یک دلیل دیگر که جمهوری اسلامی از بلوچ ها و کرد ها بیشتر میکشد این است که فکر میکند مردم ایران از کرد ها و بلوچ ها پشتیبانی نمیکنند، اما مردم ایران نشان دادند که در یک جنبش عظیم به وحدتی عظیم تر رسیده اند و مثل قطره های آب، طوفان خروشانی را تشکیل داده اند.
در تاریخ بسیار پیش آمده است که فشار ها و جنگ هایی که بر سر یک قوم یا ملت تحمیل شده از آن ها قدرت بزرگتری ساخته است. قاجار ها را صفویان از قفقاز به گرگان و ترکمن صحرا اوردند. در اواخر حکومت صفویان و حمله افغان ها و بعدا نادر شاه، جنگ هایی بر ا نها تحمیل شد که از آن ها نیرو هایی ساخت که توانستند قدرت را در ایران به دست گیرند.
صفویان چنان کشتار ها یی از افغان ها کردند که آن ها برای نجات خود هیچ چاره ای ندیند جز این که با هم متحد شوند و چنان قدرتی از خود بسازند که توان برانداختن صفویان را فراهم نمایند. در واقع دلیل بر افتادن صفویان خود صفویان بودند.
اکنون سرنوشت ایران چنین است. جمهوری اسلامی آن قدر از مردم و مخصوصا از بلوچ ها و کرد ها کشته است که هیچ راهی برای مردم نمانده است جز اینکه به هر قیمت چون افغان ها گرد هم جمع شوند و همچون قاجار ها خود را نیرومند سازند و دمار از آخوند های جرار در آورند.
مردم تا زمانی مظلوم باقی میمانند که ظلم بیحد نباشد. آنگاه که ظلم بیحد شد مردم از جان میگذرند، ترس را کنار میگزارند و ظالم را به زیر میکشند. این زمان رسیده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر