تعجب می کنم از اینکه اقای فرخ نگهدار برای باصطلاح رد تروریسم جمله ایی آورده اند که با واقعیت های تاریخی هیچ خوانایی ندارد و حتی نشان میدهد که اقای نگهدار به اندازه کافی در جریان رویدادهای بلوچستان نیستند. و معیار قضاوتشان همان شابلونیست که مراکز تحقیقی اروپا در مورد ترور در افغانستان و عراق ارائه میدهند.
آقای فرخ نگهدار می نویسد که؛ "در تاریخ مبارزات کردها، ترکمن ها، آذری ها حتی یک مورد هم عملیاتی از این دست ثبت نیست. و این همواره مایه دلگرمی بوده است. حادثه دیروز، و کشتار قبلی در مسجد شیعیان در بلوچستان، خطر بسط تروریسم در منطقه را در خود دارد و بسیار هشدار دهنده و خطرناک است. توسل به اعدام به بهانه مقابله با این خطر نتیجه ای ندارد جز دامن زدن به تروریسم".
این پاراگراف آقای نگهدار از چند جهت با نارسایی های جدی مواجه است.
اول اینکه،
نمی دانم چرا در تشریح تاریخ مبارزات مردم ایران، فقط از کردها، ترکمنها و آذری ها (امیدوارم منظورشان همان ترکها باشد) نام برده شده است؟ چرا فارسها در توضیح حرکات سیاسی شان در این لیست حضور ندارند؟ آیا آقای نگهدار از نیاوردن نام فارس ها، می خواهد این ذهنیت را القاء کند که گویا حرکتهایی از نوع ترور را فقط درمیان کردها، ترکمن ها و آذریها و اینک بلوچها می شود جستجو کرد و نه در میان فارسها! اگر مقصود غیرمستقیم اقای نگهدار غیر از این بوده است، چرا ازتاریخ سیاسی ملیت فارس در پاراگراف ایشان خبری نیامده است.
این در حالیست که شگرد استفاده از ترور به مثابه ابزار فشار سیاسی اتفاقا در مرکز و توسط گروههای منتصب به جامعه فارس ایران بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است تا گروههای سیاسی منتصب به ملیتهای غیرفارس در ایران. برای نمونه گروه فداییان اسلام ، مجاهدین خلق و فدایی خلق و غیره قوام دهندگان اصلی استفاده از شگرد ترور در ایران بوده اند. در عین حال آقای نگهدار فراموش کرده است که زمینه ساز اصلی بروز ناهنجاریها درنقاط مختلف ایران را حاکمیت فارسی فراهم ساخته است و همین استبداد دینی و نژادی را حاکمیت فارسی (این حاکمیت لزوما به معنی انتخاب مردم فارس نیست. چون دیکتاتورها را مردم انتخاب نمی کنند) تدارک دیده است. و همین حاکمیت دستش به ترور صدها نفر در داخل و خارج از ایران آغشته است. استفاده بلوچ و یا کرد از سلاح در مبارزه با خشونت غیرمتعارف رژیم گاهی وضعیت را دگرگون می کند و شگرد "چشم در برابر چشم" به مثابه یک انتخاب در نزد رهبران سیاسی اهمیت پیدا می کند. این انتخاب انتخابی صرفا اختیاری نیست. بلکه شرایطی است که امکان دفاع به انسان را نمی دهد و همین ناهنجاری زمینه را برای دست بردن به سلاح از سوی جوانان را فراهم می سازد.
دوم اینکه،
اعراب ایران نیز در این لیست از قلم آقای نگهدار افتاده است. چرایی آن را من غیر از انکار جامعه عربی ایران از سوی آقای نگهدار نمیتوانم جور دیگر توضیح دهم. به عبارت بهتر فارسها اسمشان در لیست نیست بخاطر اینکه آقای نگهدار از موضع بالادستی (فارسی) به مسائل فرودستان (غیرفارسها) می نگرد و طبیعی استکه در این نوع نگاه فرادست از قلم می افتد. اما نبود نام اعراب دقیقا از جهت عکس آن قابل فهم است، یعنی انکار آنان. اعراب ایران یا در صدسال اخیر از ترور استفاده جسته اند و یا نجسته اند. در هر دو صورت آن میبایست جای اعراب ایران، در همان یک پاراگراف گنجانده می شد که چنین نشده است.
سوم اینکه؛
در تاریخ تمامی ملیتها از ترک، فارس، کرد، بلوچ و عرب و حتی گیلکها ترور را اینجا و آنجا مورد استفاده قرار داده اند. صرف وجود ترور در اینجا و آنجای تاریخ دلالت بر سیاهی و تباهی نبوده و نیست. بلکه این عمل بستگی تام به ضرورت و عدم ضرورت استفاده از آن در تاریخ ترور دارد. اما آقای نگهدار هم واقعیتهای تاریخی همه ملیتهای ایران را انکار می کند و هم سعی بر آن دارد که تاریخ مردمان ایران را آنگونه که امروز و مصلحت ایجاب می کند به تصویر بکشد. این نوع برخورد در واقع نهادن قبح و قفل به در خلق بلوچ ایران است.
تصور آقای نگهدار اینست که بلوچها به مقاومت منفی و نامرمانی مدنی از نوعی که در تهران می گذرد روی بیاورند. این در حالیست که وضعیت و شرایط بلوچستان آمادگی کافی برای آنچه که نافرمانی مدنی خوانده می شود ندارند. به عبارت دیگر به مراتبی که محیط زیستی کوچکتر و محدوتر می شود قدرت مانور رژیم در سرکوب مردم بیشتر است.
به همین سبب نیز یکی از دلایل عمده ایی که ملیتهای غیرفارس ایران در اعتراضات بعد از بیست و دوی خرداد نتوانستند فعالانه در میدان باشند جو بشدت امنیتی و امکان سرکوب سریعتر آن حرکتها حتی در آذربایجان بود، چه رسد به بلوچستان. بنابراین پیشداوری و ارائه تحلیل عجولانه متیواند حتی مناسبات نیروی سیاسی جامعه فارس ایران را نیز در مناسباتش با خلق بلوچ با دشواریهایی مواجه سازد. البته من خود اساساٌ با ترور بشدت مخالفم اما در آذربایجان.
چرا که استفاده از ترور را در ساخت و بافت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی امروز آذربایجان بشدت مضر میدانم. اما نمی توانم از این دور بدون توجه به وضعیت سیاسی اقتصادی بلوچستان حرکتهای سیاسی در آن را متهم کنم.
آقای فرخ نگهدار می نویسد که؛ "در تاریخ مبارزات کردها، ترکمن ها، آذری ها حتی یک مورد هم عملیاتی از این دست ثبت نیست. و این همواره مایه دلگرمی بوده است. حادثه دیروز، و کشتار قبلی در مسجد شیعیان در بلوچستان، خطر بسط تروریسم در منطقه را در خود دارد و بسیار هشدار دهنده و خطرناک است. توسل به اعدام به بهانه مقابله با این خطر نتیجه ای ندارد جز دامن زدن به تروریسم".
این پاراگراف آقای نگهدار از چند جهت با نارسایی های جدی مواجه است.
اول اینکه،
نمی دانم چرا در تشریح تاریخ مبارزات مردم ایران، فقط از کردها، ترکمنها و آذری ها (امیدوارم منظورشان همان ترکها باشد) نام برده شده است؟ چرا فارسها در توضیح حرکات سیاسی شان در این لیست حضور ندارند؟ آیا آقای نگهدار از نیاوردن نام فارس ها، می خواهد این ذهنیت را القاء کند که گویا حرکتهایی از نوع ترور را فقط درمیان کردها، ترکمن ها و آذریها و اینک بلوچها می شود جستجو کرد و نه در میان فارسها! اگر مقصود غیرمستقیم اقای نگهدار غیر از این بوده است، چرا ازتاریخ سیاسی ملیت فارس در پاراگراف ایشان خبری نیامده است.
این در حالیست که شگرد استفاده از ترور به مثابه ابزار فشار سیاسی اتفاقا در مرکز و توسط گروههای منتصب به جامعه فارس ایران بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است تا گروههای سیاسی منتصب به ملیتهای غیرفارس در ایران. برای نمونه گروه فداییان اسلام ، مجاهدین خلق و فدایی خلق و غیره قوام دهندگان اصلی استفاده از شگرد ترور در ایران بوده اند. در عین حال آقای نگهدار فراموش کرده است که زمینه ساز اصلی بروز ناهنجاریها درنقاط مختلف ایران را حاکمیت فارسی فراهم ساخته است و همین استبداد دینی و نژادی را حاکمیت فارسی (این حاکمیت لزوما به معنی انتخاب مردم فارس نیست. چون دیکتاتورها را مردم انتخاب نمی کنند) تدارک دیده است. و همین حاکمیت دستش به ترور صدها نفر در داخل و خارج از ایران آغشته است. استفاده بلوچ و یا کرد از سلاح در مبارزه با خشونت غیرمتعارف رژیم گاهی وضعیت را دگرگون می کند و شگرد "چشم در برابر چشم" به مثابه یک انتخاب در نزد رهبران سیاسی اهمیت پیدا می کند. این انتخاب انتخابی صرفا اختیاری نیست. بلکه شرایطی است که امکان دفاع به انسان را نمی دهد و همین ناهنجاری زمینه را برای دست بردن به سلاح از سوی جوانان را فراهم می سازد.
دوم اینکه،
اعراب ایران نیز در این لیست از قلم آقای نگهدار افتاده است. چرایی آن را من غیر از انکار جامعه عربی ایران از سوی آقای نگهدار نمیتوانم جور دیگر توضیح دهم. به عبارت بهتر فارسها اسمشان در لیست نیست بخاطر اینکه آقای نگهدار از موضع بالادستی (فارسی) به مسائل فرودستان (غیرفارسها) می نگرد و طبیعی استکه در این نوع نگاه فرادست از قلم می افتد. اما نبود نام اعراب دقیقا از جهت عکس آن قابل فهم است، یعنی انکار آنان. اعراب ایران یا در صدسال اخیر از ترور استفاده جسته اند و یا نجسته اند. در هر دو صورت آن میبایست جای اعراب ایران، در همان یک پاراگراف گنجانده می شد که چنین نشده است.
سوم اینکه؛
در تاریخ تمامی ملیتها از ترک، فارس، کرد، بلوچ و عرب و حتی گیلکها ترور را اینجا و آنجا مورد استفاده قرار داده اند. صرف وجود ترور در اینجا و آنجای تاریخ دلالت بر سیاهی و تباهی نبوده و نیست. بلکه این عمل بستگی تام به ضرورت و عدم ضرورت استفاده از آن در تاریخ ترور دارد. اما آقای نگهدار هم واقعیتهای تاریخی همه ملیتهای ایران را انکار می کند و هم سعی بر آن دارد که تاریخ مردمان ایران را آنگونه که امروز و مصلحت ایجاب می کند به تصویر بکشد. این نوع برخورد در واقع نهادن قبح و قفل به در خلق بلوچ ایران است.
تصور آقای نگهدار اینست که بلوچها به مقاومت منفی و نامرمانی مدنی از نوعی که در تهران می گذرد روی بیاورند. این در حالیست که وضعیت و شرایط بلوچستان آمادگی کافی برای آنچه که نافرمانی مدنی خوانده می شود ندارند. به عبارت دیگر به مراتبی که محیط زیستی کوچکتر و محدوتر می شود قدرت مانور رژیم در سرکوب مردم بیشتر است.
به همین سبب نیز یکی از دلایل عمده ایی که ملیتهای غیرفارس ایران در اعتراضات بعد از بیست و دوی خرداد نتوانستند فعالانه در میدان باشند جو بشدت امنیتی و امکان سرکوب سریعتر آن حرکتها حتی در آذربایجان بود، چه رسد به بلوچستان. بنابراین پیشداوری و ارائه تحلیل عجولانه متیواند حتی مناسبات نیروی سیاسی جامعه فارس ایران را نیز در مناسباتش با خلق بلوچ با دشواریهایی مواجه سازد. البته من خود اساساٌ با ترور بشدت مخالفم اما در آذربایجان.
چرا که استفاده از ترور را در ساخت و بافت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی امروز آذربایجان بشدت مضر میدانم. اما نمی توانم از این دور بدون توجه به وضعیت سیاسی اقتصادی بلوچستان حرکتهای سیاسی در آن را متهم کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر